چندماهی میشد که به فکر کار کردن بیرون از خانه افتاده بودم. کفگیر خورده بود تهدیگ و از طرف دیگر دلم میخواست با آدمها مراوده داشته باشم. من آدم اجتماعی هستم. سرم درد میکند برای وصل شدن به آدمها.
درست است که با نشت کرونا بیشتر ارتباطات مجازی شده اما دلم برای یک گپ زدن رودرو حتی پشت نقاب هم لک زده بود.
با خانم ناصری چندماه پیش آشنا شده بودم. دل به دریا زدم و درخواست کار دادم و ایشان با رویی گشاده قبول کردند. کار کردن در محیطی که قبلا هیچگاه تجربهاش را نداشتم.
ویپان شرکت خدماتی در زمینه برق ساختمان است. که خدماتش با قیمت ثابت ارائه میشود و از همان ابتدا با شفافیت هزینهها را اعلام میکند.
کار در یک شرکت فنی آنهم برای کسی که از کارهای فنی فقط اسم آچار و پیچگوشتی شنیده و حتی کاربرد بهجای آن را هم نمیداند هم هیجانانگیز بود و هم پر از تجربیاتی بکر.
قرار بود برای سایت محتوای متنی تهیه کنم. از معرفی کوتاه محصولات و خدمات تا مقالههای بلند. عیبش این بود که من هیچگاه در این حیطه قلم نزده بودم ولی مصر بودم به هر مشقتی که شده کاری نو را محک بزنم که هم فال بود و هم تماشا!
توی شرکت سرتا پا گوش شده شدم. برای نوشتن داستانهای کوتاه باید ششدنگ حواسم را جمع میکردم و مینوشتم.
روز دوم کلاسی برای تکنسینهای تازه برگزار شد از خانم ناصری اجازه گرفتم که در کلاس حضور داشته باشم و این سرآغاز آشنایی من و عیبیابی برق کولر بود.