_ خیر از جوونیت ببینی مادر، یه کمکی به من پیرزن بکن. الهی محتاج غیر نشی.
صدای پیرزن دستفروش بود که ناله میزد. چند قدم آنسوتر پیرزن فرتوت دیگری بساط اسکاچش را پهن کرده بود و بیصدا نظارهگر عبور عابران بود، آنقدر سالدار که صدایی از حنجرهاش برنمیخواست. دو قدم آنسوتر زنی تکیه بر دیوار با عینک دور مشکی با قلاب لیفش کلنجار میرفت.
مدتها بود که جز راه خانه و محل کار گذرم به خیابانهای دیگر شهر نیفتاده بود. امروز هوس پیادهروی طولانی به سرم زد. یکساعتی تا مرکز خرید گز کردم. همیشه اینطور مواقع دیدن مغازههای رنگ و وارنگ و مردمی که در حال گپ زدن بودند مرا به وجد میآورد. اما اینبار ماجرا توفیر داشت. انگار روی همه چیز گرد افلاس پاشیده بودند. این شهر شهری نبود که من زمانی عاشقش بودم!
از هر سو سیل متکدیان و دستفروشان بود که چشمها را میآزرد. بازار مکارهای بود که بیا و ببین. در این میان مغازههای شیکی هم همچون قارچ از زمین سر برآورده بودند. اما پرنده تویشان پر نمیزد!
یادم نیست کجا خواندم که اگر اعتراضات مردم خوزستان قیام تشنگان بود، اعتراضات بعدی بدونشک قیام گرسنگان است. امروز بیش از هر زمان دیگری فحوای این کلام را احساس کردم.
آقایان مسئول قدم رنجه کرده و پا در تخم چشممان بگذارید و بدون اعوان و احشامتان! سری هم به خیابانهای شهر بزنید تا از نزدیک تن فرتوت مردمی که از کثرت استیصال به دریوزگی افتادهاند را لمس کنید. جای دوری نمیرود! شما که در کاخهایتان آرمیدهاید. شما که آقازادههایتان فرسنگها از تحریمها دورند. شما که دستتان در جیب ملت است. شما که چشمتان از مال دنیا سیرمانی ندارد. شما که نمیدانید شب سر گرسنه بر بالین گذاشتن یعنی چه!
منتظر چه نشستهاید؟ آب از سر کوخنشینانی گذشته که با وعده بهشت برین دعوت به انقلابشان کردید. چطور آسوده خوروپفکنان خواب حوریان بهشتی را میبینید. و صبح با رویای آنان از خواب برمیخیزید!
تا کی میخواهید با الدرم بلدرم صدای مظلومان را در نطفه خفه کنید؟ تا کی میخواهید با تیغ کشیدن و بگیر و ببند مملکتداری کنید؟ تا کی میخواهید به تاراجتان ادامه دهید؟ در دیزی باز است حیای گربه کجاست!
دیگر حتی پیادهروی هم پرخرج شده و نمیتوان به سادگی سرکی در خیابانهای شهر کشید. باید چشمانت را ببندی و گوشهایت را سفت بگیری تا فریاد الامان پیرمرد را نشنوی و پی بغضی که راه گلویت را سد کرده را بر تنت بمالی!