«بانو دقیقا همان موجودی است که اصلا نباید وجود داشته باشد؛ زن باید کدبانو باشد و یا دختری در آرزوی کدبانو شدن؛ باید نه برای گردنفرازی و کبر که برای سربهزیری و خانهداری تربیت شود….. زنان باید در فکر منزل باشند و پخت و پز و آرایش دلپذیر، نه آمیختن با جامعه. باید در مذهب فرهیخته گردند، نه مشغول به خواندن شعر و سیاست.»
این افاضات را نه واپسگرایان وطنی که فیلسوف بزرگ قرن نوزدهم آرتور شوپنهاور در مقالهای در باب زنان نگاشته است. البته این نگاه متحجرانه تنها به همین چند خط خلاصه نمیشود. از ارث نابرابر برای گذران زندگی زنان، تعدد زوجات_کجای دنیا به یک زن بسنده میکنند!_ و بیاستعدادیشان در شعر و موسیقی و هنرهای زیبا و افزایش روسپیگری گرفته تا انگ حسدپیشگی و فریبکاری، هیچکدام از تیررسش مصون نماندند. تا جایی که از دید او پسندیده بود که اروپا نیز این نوع درجه دوم بشر را در جایگاه طبیعی خود قرار میداد و نقطه پایانی بر این بانوسالاری میگذاشت که نه تنها سراسر ممالک آسیایی را به قهقه میاندازد، بلکه ریشخند یونان و رم را هم از اعماق تاریخ در پی دارد._ یادآوری میکنم اگر بخواهیم اندیشمندان زنستیز تاریخ را از سایرین منفک کنیم، حسابی توی پرمان میخورد!
شاید با خودت بگویی: اوه دو قرن پیش بوده حالا! چرا انقدر سخت میگیری! یا به ما چه که فیلسوفی در ته تونل زمان در آنسوی مرزها چه تفکری در مورد زنان داشته است. ولی همه اینها یک چیز را به من و شما گوشزد میکند، اینکه خیال نکنیم زنان اروپایی که امروز در مهد تمدن آفتاب میگیرند و حضور پررنگی در تمامی عرصههای اجتماعی دارند، از روز ازل جهان به کامشان بوده است و همه حقوقشان را دودستی در سینی طلا پیشکشان کردهاند. آنها نیز سدهها پنجه در پنجه متحجران انداخته و بهایش را نیز پرداختهاند.
ما سالها بدلایل گوناگون فرهنگی و اجتماعی و هزار درد بیدرمان دیگر در خواب قیلوله بسر میبردیم و متوجه نبودیم که کی جت برابری جنسیتی از بالای سرمان زوزهکشان عبور کرده است._ هرچند هنوز هم در هیچ کجای دنیا به برابری کامل جنسیتی دست نیافتهاند_ اما یادمان باشد ماهی را هر وقت از آب بگیریم تازه است!