سلام جانکم
ماههاست که از یادت غافل ماندهام، اما این غفلت سبب نشده که در گوشه ذهنم جولان ندهی و به محاق روی!
امان از ملال که وقتی پا در دنیای نویسنده بگذارد نوشتههایش نیز بوی نای تکرار میگیرد. امروز کوشیدم از زاویهای دیگر و موجز هم که شده دستخطی برایت روانه کنم؛ شاید عطر حضورت مرا از این کرختی برهاند. بهانهاش هم تورق کتاب «به عقب نگریستن اورفئوس» نوشته بختیار علی بود. اندیشههایی که بار اول از آن سرسری گذشته بودم و دیروز با مزهمزه کردنش جانی دوباره یافتم.
«خداوند گناه را آفریده است، بنابراین نباید از گناه پشیمان شویم و آرزو داشته باشیم کاش گناه وجود نمیداشت… گناه وجود دارد چرا که خداوند اراده کرده است وجود داشته باشد.»
اینها از زبان مایستر اکهارت عالم بلندپایه دومنیکن در قرن چهارده میلادی بیان شده که به اتهام نداشتن ایمان واقعی و درست و تحریف دین به دادگاه سپرده شده بود. هر چند اکهارت در میان این محاکمه جنجالی که چهار سال به درازا انجامید و یکسال هم بعد از مرگش! همچنان ادامه داشت تبرئه شد اما اندیشههایش بعد از قرنها همچنان زنده و پویاست!
این داستان را برایت نقل کردم که بدانی هنرمند باید به هر چیزی به دیده شک بنگرد. و نباید هیچگاه خود را علامه دهر دانسته و بری از هر گونه خطایی بپندارد، چرا که او مسئول حفظ تعادل در جامعه است.
«یادت باشد هر چه تمدن، عقلانیت، نظم و راهنمایی و نظام بیشتر باشد، هنر تبدیل به مکانیسم مخالف میشود. بیشتر به بینظمی ، آنارشیست و غریزهپرستی و لذتگرایی نظر خواهد داشت. ما، شاعران و هنرمندان هر دو ویژگی را در خود داریم. هر جا مادیات حاکم باشد به معنویات برمیگردیم و هر کجا اخلاق تبدیل به وسیلهای برای شکنجه و آزار شود به جنبه دیونیسوسی_خماری، مستی، بینظمی، آشوب و غریزه_ درونمان مراجعه خواهیم کرد. بنا به تجربه خویش، هنر را به عنوان ابزاری برای حفظ تعادل انسان میان فشار، فریاد و نیازهای کاملا مخالف درک نمودهام. هر گاه ناعقلانی بودن لجام بگسلد، به عقلانیت پناه میبریم و هر گاه عقلانیت ما را خفه کرد و دست بر گلویمان گذاشت به رقص، میل و غرایز دیونیسوسی بازخواهیم گشت تا ما را نجات دهد.» ۱
پس همانطور که بختیار علی بدرستی اشاره کرده هنر فعالیتی است که نه کاملا در سرزمین عقل قرار دارد و نه کاملا وابستهی غریزه است بلکه حکم گرانیگاه را دارد!
پینوشت: برشی از همان کتاب