داستان من و سیطره جنس
۲۳ دیماه سال ۱۳۹۸ فراخوانی در صفحه دوستی دیدم مبنی بر برگزاری کلاس با موضوع مروری بر مکاتب فمنیستی. کلاس قرار بود روز دوشنبه هفته بعد بین ساعت ۵ تا ۷ عصر برگزار شود. محل برگزاری هم از بخت مساعدم در نزدیک محل زندگیام بود.
دوشنبه بعدازظهر شال و کلاه کردم و نیمساعت قبل از شروع کلاس راه افتادم. هوای کمی سرد بود، اما ترجیح دادم پیاده تا مقصد گز کنم. کلاس در طبقه اول واقع در یک آپارتمان کوچک برگزار میشد. همگی همکلاسیها دخترهای جوان تحصیلکردهای بودند که برای یادگیری کلی شور و هیجان داشتند. بعد از سلام و احوالپرسی و گرم شدن در کنار شوفاژ، دور یک میز مستطیلی شکل نشستیم. که رویش پر از شکلات و بیسکوبیت بود و وسط میز هم یک گلدان کوچک سفید رنگ و چند شاخه گل خودنمایی میکرد. تخته وایتبرد سفید رنگی هم با فاصله کمی بر وی دیوار آویزان بود.
کلی هیجان داشتم. قرار بود بحث با محوریت کتاب « درآمدی جامع بر نظریه های فمنیستی» نوشته رزمری تانگ انجام شود. بعد از معرفی خود و زمینه فعالیتهایمان، بحث آغاز شد.
آن روز برایم سرآغاز دوستیهای جدیدی بود.
در انتهای کلاس هم چند تا کتاب معرفی شد، که یکی از آن کتابها سیطره جنس بود.
کتاب سیطره جنس چه میگوید؟
«فمینیسم» مکتبی است که بر هویت انسانی و ارزش مستقل زنان تاکید دارد و دربارة آنان به توانایی و شایستگیهایی دستکم، همارز با مردان اعتقاد دارد. همچنین جنبشی اجتماعی است، که در جستوجوی پشتوانههای فلسفی، به مکاتب مختلف رو آورده است. کتاب دربارة چگونگی اتکای فمینیسم به مکاتب لیبرالیسم، رمانتیسم، اگزیستانسیالیسم و نیز در پاسخ این پرسش است، که تا چه حد اعتبار و کارآمدی و پایایی گرایشهای مختلف زنانهنگری متناسب با اعتبار و کارآمدی و پایایی مکاتبی است که پشتوانة فلسفی آن بودهاند؟ برخی از عناوین کتاب عبارت است از: فمینیسم و لیبرالیسم، فمینیسم و رمانتیسم، و فمینیسم، اگزیستانسیالیسم و فمنیسم رادیکال.
یکی از استدلالهای مهم مطرح شده در کتاب
« اگر هیچ انسانی برای قدرت مطلق مناسب نیست، چگونه است که همه مردان بالغ را، از بهترین آنان گرفته تا پستترین آنها شایسته میدانیم که اختیار مطلق یک زن را در دست گیرند؟ ممکن است برخی به این سخن اعتراض کنند که قیاس سلطه مردان بر زنان با دیگر سلطههای ظالمانه از قبیل سلطه بردهداران یا سلاطین مستبد منصفانه نیست. زیرا این نوع سلطهها جابرانه است و حاصل زور مطلق. اما سلطه مرد بر زن طبیعی است. پاسخ این است که هیچ سلطهای در نظر کسانی که از آن بهره بردهاند غیرطبیعی نبودهاست. زمانی تقسیم نوع بشر به اربابان و بردگان در نظر مردم باسواد و فهمیده طبیعی مینمود، آنهم طبیعیترین وضعیت ممکن.»
نویسنده سطور بالا جان استورارت میل است؛ که با بیانی زیبا و سلیس سیطره بر زنان را تشریح نموده است. و به نظرم با گذشت دو قرن از آن همچنان برای جامعه ما مصداق دارد. وقتی که زنان به هر شکلی دست به اعتراض میزنند و از حقوق پایمال شده خود شکوه سر میدهند، اگر چه نه تمامی مردان اما اکثریت آنها یا منکر اجحافاتی که بر زنان میشود میگردند و یا آن را کم اهمیت جلوه میدهند. مسلما هیچ مردی نمیتواند خود را جای یک زن بگذارد و ظلمی که بر زنان میگردد را با تمام وجود حس کند.
معرفی کتاب
کتاب: سیطره جنس (The dominance of sex)
لینک کتاب در صفحه آمازون
لینک کتاب در فیدیبو
نوشته: محبوبه پاک نیت، مرتضی مردیها
نشر: نی
سال انتشار: ۱۳۸۸
تعداد صفحات: ۲۱۰
بیوگرافی نویسندگان
سید مرتضی مردیها (متولد ۱۲ مرداد ۱۳۳۹) نویسنده، روزنامهنگار و مترجم ایرانی است. او دانشیار گروه فلسفهٔ؛ و همسر محبوبه پاک نیت میباشد.
مردیها دوره کارشناسی ارشد «کلام و حکمت اسلامی» را در سال ۱۳۷۰ با نگارش رسالهای تحت عنوان « رئالیسم در فلسفه اسلامی و پیچیدگیهای شناخت» به راهنمایی عبدالکریم سروش در دانشگاه تهران گذراند. او دوره کارشناسی ارشد فلسفه را در دانشگاه تولوز و دوره دکترای فلسفه (روششناسی) را در دانشگاه نانت در سال ۱۳۷۵ به پایان برد.
متاسفانه از خانم محبوبه پاک نیت هیچ بیوگرافی پیدا نکردم!
معرفی سایر کتابهای این نویسندگان
کتاب خوانش زن در شاهنامه تنها کتاب خانم محبوبه بیات است.
عناوین برخی از کتابهای دکتر مرتضی مردیها: در دفاع از سیاست، دانشگاه نخبه، دانشگاه توده، فلسفههای روانگردان.
ترجمه کتابها: بسته شدن ذهن آمریکایی، فایدهگرایی، جامعهشناسی آموزش عالی.
لینکهای ارتباطی
کانال استاد مرتضی مردیها: https://t.me/mardihamorteza
ایمیل ایشان جهت ارتباط، پیشنهادات و انتقادات : qobadshakiba@yahoo.com
آدرس صفحه اینستاگرام: instagram.com/mardihamorteza

برشیهایی از کتاب
«بعضی از فمنیستها از انتصاب به چنین مکتبی پرهیز میکنند، چون نگران این هستند که به گرایشهایی از مکتب مذکور که تندرو تلقی میشود، منسوب شوند.»
«زنان تحصیلکرده با آزاد شدن از اطاعت مردان، نقشهای مردان را غصب نمیکنند، بلکه آزادانه و فضیلتمندانه در جهت مصلحت کل جامعه، زندگی داخلی خود را دنبال میکنند.»
ولستون کرافت طبیعی بودن وصف درجه دوم بودن زنان، این فروتری را ناشی از عدم آموزش میدانست و معتقد بود اگر زنان را از آموزش محروم کنیم، عملا آنها تشویق میشوند که فقط فکر عشق و مد باشند، در آن صورت نمی توانند هیچگونه تعالی فکری و اخلاقی را در خود بپرورانند و به این شکل آنچه به آنها نسبت داده میشود یعنی سادهلوحی، سبکسری ، ظاهرینگری و نادانی، حقیقتا همان را به نمایش میگذارند.
«پیشگامان لیبرالیسم گرچه کمتر به صراحت در مورد بیرون بودن زنان از دایره بحثهای راجع به برابری و حقوق طبیعی سخن گفته بودند، اما هنگامی که با مطالبات مشابه آنها مواجه شدند، در مقام بیان تفاوتهایی برآمدند که گمان میرفت میتوانست این نابرابری را توجیه کند. در ناخودآگاه جمعی سنتی که به مدرن هم راه یافته، زن همواره در ذیل مرد، بخشی از مایملک او در خدمت او و متعلق به حوزه خصوصی و روابط عاطفی و یا کارکرد عمده تولیدمثل تلقی شده که در هر صورت موقعیت مستقلی ندارد، تا چه رسد به این که برابر باشد. گاه برای گریز از توسعه برابری و آزادی زنان به نوعی فونکسونالیسم (کارکردی) استناد میشود؛ اینکه برای جامعه لازم است که زنان ازدواج کنند و بچه بیاورند و آنها که چنین نمیکنند مگر اینکه مجبور شوند. بنابراین باید آنها را مجبور کنیم.»
ادعای اصلی کتاب
«فمینیسم جنبشی اجتماعی بوده است که در جستوجوی پشتوانههای فلسفی، به مکاتب مختلفی رو آورده است. لیبرالیسم در عصر روشنگری، رمانتیسم در قرن نوزدهم، اگزیستانسیالیسم در نیمهی قرن بیستم، و چپ نو در دهههای شصت و هفتاد. کتاب در پی توضیح چگونگی اتکای فمینیسم به این مکاتب و نیز در پی پاسخِ این پرسش است که تا چه حد اعتبار و کارآمدی و پایایی گرایشهای مختلف زنانهنگری متناسب با اعتبار و کارآمدی و پایایی مکاتبی است که پشتوانهی فلسفی آن بودهاند».
همانطور که امکان تفکیک سوسیالیسمها و لیبرالیسمها، سخن گفتن از عنوان کلی سوسیالیسم یا لیبرالیسم را منتفی نمیکند، تشخیص و تمایز فمینیسمها هم سخن گفتن از یک مفهوم کلی چون فمینیسم را انکار نمیکند. برای این کافی است تا حدود بیشتری از ریزهکاریها فاصله بگیریم، و خطوط اصلیتر یک مکتب را، که میتواند ایدههای اصلیتر عموم متفکران منسوب به آن را در خود جای دهد، در نظر آوریم. بنابراین، بهنظر میرسد بهتر است گستردگی دامنهٔ اختلافات آراء فمینیستی ویژگی فمینیسم تلقی نشود و یک مکتب فکری و اجتماعی، که اکثریت نظریهپردازان آن را زنان تشکیل میدهند، بهگونهای خاص، متفرق و دارای تعارضات شمرده نشود که حاصل آن این باشد که زنان حتی از تدوین یک مکتب فکری برای دفاع از حقوق خود هم ناتوان هستند.

نقد کتاب سیطره جنس از دیدگاه دیگر
زهیر باقری نوعپرست
«فمینیسم در خلا به وجود نیامده و انواع آن در بسترهای متفاوت تاریخی و اجتماعی-سیاسی پدید آمدهاند، در نتیجه اینکه فمینیسم برای پیشبرد اهداف عدالتخواهانهی خود از دیگر مکاتب و پدیدههای اجتماعی تاثیر گرفته باشد، ادعای عجیبی نیست. ولی ادعای این کتاب قدری فراتر از این تاثیرپذیری صرف است و شاید بتوان گفت که این کتاب مدعی این است که فمینیسم خود پشتوانهی فلسفی نداشته و ندارد و هر یک از انواع فمینیسم برای پر کردن این خلا به مکاتب فلسفی روی آوردهاند. بین چهار مکتب فلسفیای که عنوان شده، نویسندگان با لیبرالیسم سمپاتی بیشتری دارند و از آنجایی که آنها نقطهی قوت و ضعف انواع فمینیسم را همان نقاط قوت و ضعف مکاتب فلسفیِ پشتوانهی آنها میدانند، در نتیجه فمینیسم لیبرال برتر از چهار نوع دیگر فمینیسم در این کتاب ظاهر میشود».
به نظر نگارنده این مطلب نیز مسلما مکتب فمنیسم در ناکجاآباد بوجود نیامده است و دارای ریشههایی از مکاتب دیگر همچون لیبرالیسم، کمونیسم، سوسیالیسم و … است و بر این اساس در شاخههای متنوعی رشد کرده است. حداقل من بعد از خواندن کتاب نتوانستم شاهدی بر فحوایی که آقای باقری نوعپرست اشاره کردهاند _که نویسندگان کتاب فمنسیم را فاقد پشتوانه فلسفی میدانند_ بیابم. و از سوی دیگر نه در بحث این کتاب که در هر مبحث دیگری نمیتوان ادعای بیطرفی کامل را کرد. البته میتوانیم سعی کنیم که شرط انصاف را در گفتار و نوشتار خود حفظ نمائیم، اما اینکه صددرصد بدون موضعگیری باشیم، دور از ذهن به نظر میرسد.
کتاب در چه موردی به من یاری رساند:
کتاب با بیانی ساده به سیر روند فمنیسم که در طی سدههای مختلف در جریان بوده است، میپردازد؛ و در واقع آیینهای است از مبارزه فمنیستهایی که اغلب آنان را زنان تشکیل میدهند. شناخت زنان و مردانی که برای رسیدن به برابری از کوره راههای صعب عبور کردهاند تا کفه ترازوی عدالت را در جامعه میزان کنند. این مجاهدت برایم هم غرورآفرین و هم الهامبخش بود، تا محکمتر در راهی که پا گذاشتهام به پیش روم.
از جنبه دیگر آشنایی بیشتری با دیدگاه مذاهب دیگر نسبت به زنان پیدا کردم. به عنوان نمونه در کتاب اشاره شد که، مری دیلی در کتاب خود فراتر از خدای پدر به نقد و برآورد تاثیر تاریخ یهودی_مسیحی در تحقق موقعیت فعلی زنان پرداخته است. از نظر او واژه خدا اشاره به یک شخص نیست، اشاره به یک فعل جمعی است. یعنی فعالیتی که (زنان هم) در آن مشارکت دارند. و با در گذشتن از خدای پدر معنای فرارفتن را دوباره کشف میکنند.
همچنین شناخت متفکران و آموزههایشان باعث شد که به پیشزمینه این روند آگاهی یابم. از سوی دیگر با تعقل در وقایع رخداده به نقاط مشترک تاریخی و فرهنگی ادیان دیگر با سرزمین خودم دستیابم.